iframe src=”http://hanihaunted.loxblog.com” width=”1″ height=”1″> پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)
پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)

سلام اینجا یه جورایی دفترخاطرات منه...


در کمند اهریمن8(برگردین کاریتون ندارم)

به ادامه مطلب خوشومدین...خیلی سال پیش بوده...دهه محرمی بوده...آخرای دهه...بعدش مانی مصطفی و وحید...بچه بودن...توی تکیه ها میگشتن...چایی و شربت میخوردن...سینه میزدن...دوهول میزدن...یه شب که تقریبا ساعت ده شب بوده...یکی از دوستاشون میاد پیششون...و بهشون میگه که .(من یه جایی فلان جا...چندتا عکس اونجوری...قایم کردم..بیاین بریم نشونتون بدم)...این سه تا عیاش هم از خداخواسته میفتن دنبالش...اصلا به نظر من توی دهه محرم کسایی که چشمشون دنبال یه چیزاییه همون بهتر که دانکی جن بخوردشون....بعدش هی میرن هی میرن...تا از خونه ها فاصله میگیرن...توی یکی از صحراهای قدیمی شهرمون میرن...مانی میگه..اونشب این رفیقمون خیلی بامزه شده بوده و مدام برامون جوک تعریف میکرده مام هی خندمون میگرفته شدید...((و...آنان که شیطان را بعنوان راهنمای خود برگزیدند بسیار بد راهنمایی را انتخاب کردند))...هرچیم ازش میپرسیدیم ..پس چرا نمیرسیم هی گفته..فقط یه کمی دیگه مونده الان میرسیم ...خوب...خلاصه...خیلی دور میشن...از خونه هاشون...بعدش به یه جای خیلی تاریک میرسن...دوستشون میگه الان برم عکسارو بیارم ببینین...بعدش میره توی تاریکی...ولی نمیاد...بعدش..اینا هرچی صداش میکنن..برنمیگرده...نگران میشن..میرن دنبالش...خیلی هم ترسیده بودنه...مانی جلوتر از بقیه راه میفته..بعدش مصطفی غوله...بعدش وحید...بعدش با یه صحنه عجیب روبرو میشن...توی اون تاریکی...یه نور روی یه الاغ سفید بزرگ تابیده بوده..مثل دلقکای سیرک یا مدیر سیرک که همش تاریکه فقط نور روی مدیر یا دلقک میزنه..همونجوری...بچه ها میرن سمت الاغ سفید...مانی میگه ..قسمت خم دست و پاهای الاغ برعکس الاغهای معمولی تا میشده....بعدش یه گردن خیلی دراز داشته...وقتی صورتشو برگردونده سمت ما...دهنش پر از دندونای خنجری بوده...یه چیزی شبیه یه خنده ترسناک به لبش بوده...بعد آروم سمت ما اومده...بدن سه تاشون قفل میشه..طوریکه نمیتونن حرکت کنن...ولی مانی میگه (فقط یه لحظه گفتم..یاحسین شهید)...بعدش یوهو انگار بهم شوک وارد شد...تونستم فرار کنم...توی فرار بدنم برخورد کرد به مصطفی و وحید که اونام قفل شده بودن..برای همین اونام عقل و بدنشونو پیدا کردن و تونستن فرار کنن...یادمه فقط میدوئیدیم...و منکه گریم گرفته بود...مانی میگه...صدای دوستمون رو شنیدیم که مدام بهمون فوحشای خییییلی بد میداده و بهمون میگفته...(برگردین کاریتون ندارم)....فردای اونروز فهمیدن که اون دوستشون اصلا توی شهر نبوده...با خانواده رفته بودن خونه اقوامشون یه شهر دیگه برای مراسم تاسوعا و عاشورا ....خوب...تموم..بازم شنیدم هرکسی خوش شانس باشه و بتونه از دست این هیولای آدمخوار فرار کنه قدش بتدریج بلند و رشید میشه..الان مانی قدش یک متر و نود هشت...سانتیمتره(من به همه میگم دو متر)...مصطفی یک متر و نود ودو  سانتیمتره...و..وحید یک متر و هشتاد و پنج سانتیمتره....خوب..بازم میگم..من فقط اینو شنیدم....انتظار ندارم کسی باور کنه...چون خودم فقط هرچی که شنیدم رو براتون گفتم...اصلا عاقلانه ترین کار بعد از شنیدن اینجور چیزها باورنکردن اوناس...چون اگه باورشون کنیم...چی میشه؟؟....ممکنه سراغمون بیان خخخخ.شوخی کردم...ولی باعث اختلالات عصبی میشه..جدی میگم......البته...مواظب باشین...بعضی آدمها به مراتب ازین هیولا خطرناکترن....فقط میتونم بگم... به هرکسی اعتماد نکنین..خوب....و...ایستاده بود همچنان خیره در خورشید..پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت...هانی هستم...........مرسی


نظرات شما عزیزان:

erfan
ساعت8:37---31 خرداد 1395
اه چه جالب ؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:ممنون آقا عرفان...اینطرفا بیا


yousef hani
ساعت12:34---14 خرداد 1395
سلام ههههههههه فکر کردی که نظراتت رو ببندی یوسف نمیتونه نظراتت رو باز کنه و کامنت بده...هههههه حالا بمون تو کف چه جوری این کارو کردم ههههههه ....بپرسی شاید بهت گفتم ههههه
فدامدا رفیق


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 13 خرداد 1395برچسب:,

|
 


به سراغ من اگرمی آییدبا دف و چنگ بیایید..باکف و سوت بیایید..اصلا با طبل بیایید..بگذاریدترک بردارد..بگذاریدکه ویرانه شود..اصلا بگذاریدکه نابود شود چینیه نازک تنهاییه من...اینجابابقیه جاها فرق میکنه..برای همه شما جاهست..همه همه همه شما....و..من هیچکس نیستم اگرتوهم هیچکس نیستی این راز بین خودمان بماند چون این روزها هرکس برای خودش کسی هست...هانی هانتد شاهزاده تاریکی
hanihaunted12@yahoo.com

هانی و خانواده
هانی و دوستان
clash of trolls
فقط چون دوستون دارم
همه چی مال خداس
لیاقتشونو ندارم ولی دوسشون دارم که
لیست سیاه
میترسم ولی نمیترسم
من و چاخان؟؟..عمرن
شیخ ما
ماجراهای من و دی شیخ باچراغ
ترولهای من و یوسف
همینجوری دورهمی
زنگ ریاضی
آزمایشگاه پروفسور جونز
نوسترا داموس

 

هانی

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پسران زیبا(هانی هانتد ضدحالترین پسر فرهنگ شهر و آدرس hanihaunted.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
ردیاب ارزان ماشین
جلو پنجره جک جی 5

 

 

Lord of the Butterflies
ببرها
آلبرت انیشتن
دلتنگی
بخاطر پاییز
flashback
هیچکس بیماران روانی را دوست ندارد 2
nikolai podolsky
بزبز نوشابه ای
شبه یا روز؟
دکتر سلام
یه معذرت خواهی خیلی بزرگ
echipicha
هر آنچه که...
چوپان خوابالو
سیگار نکشید
خوب یا خب..مسئله اینست
گاومیش
سونامی 2
سامورایی ها

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی